بیا، تا بیدلان را زار بینی
روان خستگان افکار بینی
تن درماندگان رنجور یابی
دل بیچارگان بیمار بینی
به کوی عاشقان خود گذر کن
که مشتاقان خود را زار بینی
میان خاک و خون افتاده حیران
زهر جانب دو صد خونخوار بینی
بسا جان عزیز مستمندان
که بر خاک در خود خوار بینی
یکی اندر دل زار ضعیفان
نظر کن، تا غم و تیمار بینی
نبینی هیچ شادی در دل ما
ولی اندوه و غم بسیار بینی
دلا، با این همه امید دربند
که هم روزی رخ دلدار بینی
چو افتادی، عراقی، رو مگردان
اگر خواهی که روی یار بینی